آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

تولد 4 سالگی (باب اسفنجی) آرین جون در مهد کودک

چه لطیف است حس آغازی دوباره و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس..... و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن و چه اندازه شیرین است امروز..... روز میلاد.....روز تو...... روزی که تو آغاز شدی (**تولدت مبارک عشقم ، نفسم ، زندگیم**) امروز تولد آرین جون در مهد سابقش در کنار مربیان و مدیر مهد و دوستان و با حضور عمو موسیقی برگزار شد. روز تولدش براش خیلی موندگار شد بخصوص که از قبل آرین جون بهم سفارش کرده بود که همه چیه تولدش باب اسفنجی باشه. دوستای خوبش همگی همکاری میکردن و در برگزاری تولد و انجام حرکات موزون و همینطور آخر مراسم که با رقص چاقوی نورا جون انجام گرفت. و شادی و هیجانی که عمو ساسان با موسی...
30 ارديبهشت 1393

آرين جون در کنارعليرضا روزگار(خواننده معروف پاپ ) درتالارايوان شمس

امروز من و آرين جون بهمراه پدر و مادر همسرم براي تماشاي برنامه صبح جمعه با شما به ايوان شمس رفتيم.در کنار اجراي برنامه صبح جمعه با شما از خواننده اي دعوت کرده بودن و تشريف آورده بود در سالن و بعداز خواندن آهنگ تصور کن که با استقبال و تشويق مردم  روبرو شد در پایان برنامه هنگام خروج از سالن با آرين جون عکس انداخت و صورت آرين رو بوسيد و رفت.خيلي برنامه ها جالب بود و خنده دار و خيلي خوش گذشت....
16 ارديبهشت 1393

آرین جون وتبریک روز معلم

**روز معلم گرامی باد** امروز بهمراه آرين جون به مهد کودک سابقش رفتيم. آرين جون با یه شاخه گل رز و همينطور هديه اي که براي مربي اش(خاله مرجان) گرفته بود روز معلم را با زبان شيرين کودکانه تبريک گفت و بخاطر زحماتي که مربي اش در طول يکسال برايشان کشيده بود تشکر و قدرداني نمود.من هم به نوبه خودم براي همه معلمان و مربيهاي سرزمينمان آرزوي موفقيت و تندرستي از خداوند منان خواستارم.... ...
16 ارديبهشت 1393

سفر آرين جون به مشهد مقدس

**السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)** هرساله برای ادای نذرم یکروزه با هواپیما به مشهد میروم و باز میگردم. و اینبار بعنوان هدیه روز مادر و روز پدر. پدر و مادر همسرم را هم با خودمون بردیم وبدینصورت بود که فرداي سالگرد پدرم من و آرين جون و باباجون بهمراه پدر و مادر همسرم صبح ساعت پنج با هواپيما بسمت مشهد مقدس پرواز کرديم. وارد فرودگاه شديم و يه ماشين گرفتيم و بسمت حرم مطهر حرکت نموديم. پس از زيارت که همگي اول به نيابت از طرف پدر خدابيامرزم رفته بوديم و سپس از طرف خودمان و خواستن شفاي همه مريض ها و دعا نمودن براي همه و خواندن نماز براي پدر خدابيامرزم و خواندن نمازهاي ديگر از حرم بيرون رفتيم و داخل بازار يه گشت زديم و سپس براي صرف ناهار بس...
16 ارديبهشت 1393

دومين سالگرد پدر عزيزم

*****پدرم روحت شاد و یادت گرامی***** امروز (مصادف با روز معلم) دومين سالگرد پدر عزيزمون بود. بعد از شستن سنگ و تزيين آن با گل .همه خانواده بهمراه عمه عزيزم و همينطور دوست پدر گرامیم و پدر و مادر همسرم برسر مزار پدرم جمع شديم و بعد از نثار فاتحه ای براي عزيز از دست رفته مان و خواندن آياتي از قرآن براي خيرات آنمرحوم غذا و ميوه و .....پخش نموديم. آرین جون هم مثه همیشه با ناراحتی به سنگ پدرم نگاه میکرد و فکر میکرد. من بهمراه عمه ام و آرین و باباجونش بر سر مزار شهدا رفتیم و سپس برای زیارت به امامزاده رفتیم و با عمه ام چند تسبیح صلوات فرستادیم و سپس با نثار فاتحه ای دیگر بر پدر عزیزم همگی بسمت خانه راه افتادیم.... البته ما فرداش مسا...
16 ارديبهشت 1393

سينما ساويز با آرين جون

امروز عصر آرين خيلي اصرار داشت براي گردش بيرون بريم. وقتي ازش پرسيدم کجا بريم گفت: بريم سينما.منم موافقت کردم و قدم زنان بسمت سينما رفتيم و بليط گرفتيم براي 2 نفرمون. وبراي تماشاي فيلم خط ويژه وارد سالن شديم و فيلم شروع شد. وسط فيلم آرين گفت:مامان گرسنمه.....بعد از گذشت چند دقیقه گفت: من پاپ کورن ميخوام و مجبور شدم برم بگيرم و بيام. خلاصه آرين جون سرگرم شد و منم تونستم فيلم را با خيال راحت ببينم و در آخر هنگام خروج از سينما رفتيم با هم پيتزا خورديم و پارک رفتيم و هنگام بازگشت در راه خونه توي راه باباجون را دیدیم و سوار ماشینش شدیم و همگي رفتيم جاده چالوس.... روز پر ماجرايي بود و خيلي خيلي خوش گذشت بخصوص به آرين ...
16 ارديبهشت 1393
1